بسم رب الشهدا
میخواهیم خاطره ای از یکی دیگر از شیر دلان و سنگر سازان بی سنگر را برای شما بیان کنیم .
این خاطره از زبان همسر شهید سید رحمن غفاری است به گفته ی همسر شهید در آخرین روز که روز موعود این شهید والامقام بود و می خواست راهی جبهه شود. که شهید بعد از چند مدت به خانه برگشت و فرزندان را برای آخرین بار از ته دل و عاشقانه بوسید ، فرزندان او کوچک بودند یکی 6ساله و یکی 4ساله و دیگری 1ساله بود. آنها نمی دانستند که این بوسه ی خداحافظی با بابایشان می باشد شهید چند بار این کار را کرد ، گویی نمی توانست آنها را ترک کند ، او با دلی مملو از عشق به کربلا بازگشت و می دانست که دیگر من و فرزندانم را نمی بیند. بعد از مدتی خبر پیوستن او به راه حق و رسیدن او به عشق را برایمان آوردند . من ماندم و سه دختر کوچک و عکسی از پدر شهیدشان بر دیوار خانه .
ای شهید که خون تو کفنِ رنگین است خانه در سوگ تو ماتم زده و غمگین است