مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار
مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار

مدافعان حرم/سردار شهید حاج هادی کجباف

حاج هادی کجباف

ستاد برگزاری سومین یادواره شهدای پایگاه مقاومت بسیج حضرت محمّد بن جعفر طیار(ع) و تجلیل از شهدای مدافع حرم:

یکشنبه ها/ معرفی شهدای مدافع حرم


واحد رسانه ای طیار: همسر شهید کجباف در ابتدای مراسمی که برای یابود این شهید در اهواز برگزار شده بود، با توجه به درخواست تروریست‎ها برای معاوضه پیکر شهید در مقابله بهایی مشخص، از معامله پیکر شهید با تروریست ها خبر داد و گفت: «هیچگاه به خواسته دشمنان اسلام و شیعیان تن نمی‌دهیم و هیچ یک از اسیران آنها را با پیکر پاک شهیدانمان معاوضه نخواهیم کرد. ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم. 

شنیده‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود، چرا که داعش، این پول را علیه دیگر عزیزان ما به کار خواهد گرفت. اگر بناست پیکر شهید کجباف با گروگان‌های داعش عوض شود یا مبلغی ولو یک دلار از طرف دولت برای بازگشت پیکر شهید به تکفیری ها پرداخت شود تا تروریست ها با این پول علیه شیعه اقدام کنند به هچ وجه راضی نخواهم بود.»
 
 
انتشار این سخنان حماسی و شجاعانه همسر شهید کجباف، بازتاب گسترده‎ای در فضای مجازی و محافل مذهبی داشت.
در یکی از این واکنش‎ها حجت الاسلام علیرضا پناهیان متن کوتاهی را به این همسر شهید و خانواده‌اش تقدیم کرد. وی در پیام خود خطاب به همسر و خانواده این شهید نوشت:
« وقتی پیام حماسی خانواده شهید کجباف را شنیدم، یاد کربلا و ام وهب افتادم. سر فرزند شهیدش را که دشمنان به خیمه‌گاه انداخته بودند، به میان دشمنان پرتاب کرد و آنان را تحقیر کرد. خدایا این قربانی را با اصحاب ابا عبدالله الحسین(ع) محشور کن که چنین خانواده شجاعی دارد و مایۀ اقتدار جبهه مظلوم مقاومت شده است. 
جا دارد در تقدیر از این همسر گرامی شهید سروده‌ها سرداده شود و به عنوان الگوی انقلابی‌گری و مجاهدت به تمام جهانیان نشان داده شود. خانواده‌های شهدا همیشه اینچنین تضمین کننده تداوم حماسۀ شهیدان بوده‌اند و خواهند بود و راهی را که پر رهرو خواهد بود، پرفروغ نگه می‌دارند.»
گفتنی است پیش از این نیز خانواده سردار شهید اسکندری که در دفاع از حرم زینب کبری سلام الله علیها در سوریه به شهادت رسیده و سر از بدنش جدا شد، با اعلام درخواستی مشابه، عدم رضایت خود را با پرداخت هر گونه هزینه و یا اسیر برای باز پس گیری پیکر شهیدشان اعلام کرده بودند.



گفت‌و گوی با همسر شهید مدافع حرم

شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشید

به گزارش روضه نیوز ؛ وقتی به محل مصاحبه- منزل شهید- رسیدیم، صدای سخنرانی زینب‌گونه‌ای ما را از حیاط به درون خانه کشاند، ناخودآگاه در طنین کلام باصلابت همسر شهید به جمع بغض‌آلود حاضرین پیوستیم.
« مگر نه اینکه اسلام بر حرمت جنازه تاکید دارد، پس این اعمال شنیعی که داعش انجام می‌دهد چه نشانی از اسلام دارد؟ شهید قبل از رفتنش تاکید کرده بود که شاید پیکرم بازنگردد و به دستتان نرسد، اما بدانید این اتفاق به سود مردم ایران است، دیشب با خودم فکر می‌کردم امروز ۱۱ روز است که این اتفاق افتاده، داعش ابتدا با انتخاب نام «دوله الاسلامیه فی عراق و شام» قصد داشت چهره‌ای موجه از خودش بسازد و متاسفانه بسیاری از عوام نیز باورشان کردند، کمک‌های نقدی و غیرنقدی به آنها گسیل داشتند.
دخترم خیلی از بابت رفتارهای مذبوحانه داعش با پیکر پدرش متالم بود. به او گفتم مادر، داعش با این کار کوس رسوایی خود را خواهد نواخت. در کدام آیه و حدیث در اسلام مجوز چنین رفتارهایی با پیکر یک کشته، نه شهید داده شده است؟ هر چند روح و جان ما آزرده می‌شود اما ایمان داریم که این حرکات وحشیانه زمینه‌ساز نابودی و رسوایی آنان در دنیا و برای فریب‌خوردگان آنان خواهد بود، و این اهانت‌ها نه تنها از ارزش‌های شهید نمی‌کاهد بلکه بر مقام و جایگاه او می‌افزاید و روزی فرا می‌رسد که عکس پدرت در جهان منتشر خواهد شد. عزت دست خداوند است و ان‌شاءالله که پیکر این شهید، چهره واقعی آنها را نمایان خواهد کرد و به زودی مردم تمام کشورها از آنان بیزاری خواهند جست و پیروزی از آن ماست. خداوند را شاکریم بابت صبری که عطا فرموده است. اگر نداده بود که همان روز اول از این مصیبت عظمی جان داده بودیم. برای دیگر رزمندگان اسلام و حفظ حریم ناموس خدا دعا کنید، زیرا حرم حضرت زینب در خطر است که اگر خدای ناکرده دستشان به حرم برسد چه جنایت‌ها که انجام نخواهند داد، بهترین جوانان ما آنجا در حال پیکارند.
ما برای اسلام شهیدان بسیاری داده‌ایم ولی به یاد ندارم شهیدی تا این حد در رسانه‌های جهان مطرح شده باشد. این را به خاطر این می‌دانم که او همیشه درپی مخفی کردن خود و اعمالش بود و هیچ‌گاه نمی‌خواست کسی از کارهایش مطلع شود و از ریا بیزار بود و چون نخواست در زمان حیاتش شناخته شود این گونه بعد از شهادتش نامش همه‌گیر شد.
امیدوارم همه آنها که قصد تخریب اماکن متبرکه مسلمین را دارند به آرزوهایشان نرسند.»
بی‌درنگ سخنان رهبر معظم انقلاب به ذهن متبادر می‌شد که فرمودند: «اینکه در کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد، عامل این پیروزی حضرت زینب بود و الا خون در کربلا تمام شد؛ آنچه که موجب شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به پیروزی قطعی شود؛ منش زینب کبری بود.»
صحبت‌هایشان که تمام شد، گونه‌ها اشکبار بود زیرا حاضرین که از خانواده‌های شهدا بودند روزگاری نه چندان دور این بار را بر دوش کشیده بودند. منتظر ماندیم تا مهمانان پس از همدردی با صاحبخانه  منزل شهید را ترک کنند تا با خانم «شاهزاده احمدی‌زاده» همسر  شهید «سرتیپ دوم هادی کجباف» به گفت‌وگویی رو در رو و عمیق در باب همسر شهیدش بپردازیم.

_________________________________________________________

در ابتدا شمه‌ای از زندگی‌نامه شهید کجباف را برای آشنایی مخاطبین بیان بفرمایید.
ایشان متولد تیر۱۳۴۰ در شهرستان شوشتر بود و دوران تحصیلات خود تا دیپلم را نیز در همین شهرستان گذراند. تیر سال ۵۹ برای خدمت سربازی اعزام شد. بعد از اینکه دو ماه آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت به سوسنگرد اعزام شد. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگیری‌ها به همراه یکی از دوستانش با لباس عربی از طریق رودخانه و کانال‌های اطراف شهر از مهلکه خارج می‌شوند و پیاده خود را به اهواز می‌رسانند. مدتی بعد مجددا اعزام می‌شوند.
تا چه سالی جبهه بودند؟
تا تیر ۶۰ که در جبهه بستان مجروح شد. ظاهرا با دو نفر دیگر پشت خاکریز بودند. یکی از آنها عینک بر چشم داشت.  آقا هادی به او می‌گوید عینکت را در بیاور؛ انعکاس نور باعث می‌شود شناسایی شویم. همین طور هم می‌شود و به سمت آنها شلیک می‌کنند. آن دو نفر شهید و آقای کجباف به شدت مجروح می‌شود. یک ترکش به شکم، یک ترکش به بازو و یک ترکش به لگن و یکی به ساق پا و یک ترکش به اندازه انگشت اشاره  هم به کمر اصابت می‌کند که نوک آن به نخاعش نزدیک می‌شود. درآوردنش هم بسیار دشوار بود، زیرا احتمال فلج شدن و قطع نخاع می‌رفت. به همین خاطر این ترکش تا پایان عمر در بدنش به یادگار ماند.
روند مداوای ایشان در منزل شما چقدر طول کشید؟
شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشیدتقریبا دو ماه منزل ما بود، با این اوضاع و احوالی که داشت با مینی‌بوس نماز جمعه و بهشت زهرا می‌بردیمش. عاشق شهدا بود. تا همین روزهای آخر هم به فکر برگزاری یادواره برای شهدا و مراسم و زیارت شهدا بود. ما بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در باره شهدا در منزل داریم. خلاصه مقداری که حالش بهتر شد برادر بزرگش که شوهر خواهر من بود آمد دنبالش و او را به شوشتر برد. البته تهران که بود به من گفت دوست دارم مثل شما در آموزش و پرورش مشغول به کار شوم اگر می‌شود پرس و جویی کنید،  ببینید امکانش هست. من هم رفتم امور تربیتی شهریار صحبت کردم و آنها هم موافقت کردند. ذهن خیلی فعالی داشت و باهوش و حافظه‌اش قوی بود. در آزمون گزینش کتبی قبول شد و به مرحله مصاحبه رسید و آنجا هم قبول شد چون آن زمان اوایل انقلاب بود و زمان پاکسازی نیروهایی بود که افکار شاهنشاهی داشتند و امور تربیتی هم جایگاه خاصی داشت و مربی پرورشی از مدیر هم بالاتر بود زیرا می‌رفت تا تفکر طاغوتی حاکم بر فرهنگ مدارس را تغییر بدهد و پایه‌گذار این طرح شهید رجایی بود. یکی از مدارس شهریار را به عنوان محل خدمت هادی انتخاب کردند اما چون هنوز کارت پایان خدمتش را ارائه نکرده بود، شروع به کارش منوط به ارائه کارت پایان خدمت شد به همین خاطر گفت می‌روم شوشتر هم سری به خانواده بزنم و هم کارتم را بگیرم. آذر سال ۶۰ بود که رفت شوشتر. دو، سه روز گذشت و خبری از او نشد، یک هفته، ده روز گذشت باز هم خبری نشد. لاجرم تماس گرفتم منزلشان در شوشتر مادرش گفت هادی خانه نیست. فردا دوباره تماس گرفتم و با او صحبت کردم و گفتم من واسطه کار شما شدم و به آنها قول دادم شما رفتید و خبری نشد. هادی گفت راستش می‌خواستم بیایم ولی خوزستان درگیر جنگ است و باید بروم جبهه. گفتم شما با آن وضعیت؟ گفت فعلا می‌روم بخش فرهنگی سپاه تا بهتر بشوم.
شما تا چه مقطعی ساکن تهران بودید؟
تا بهمن ۶۰ که پدرم فوت کرد، دیگر نمی‌توانستیم تهران بمانیم و  برگشتیم اهواز.  سراغش را که گرفتم دیدم یک نمایشگاه بزرگ برای شهدا برپا کرده، هنوز هم پایش می‌لنگید. سال ۶۰ و ۶۱ تعداد شهدا زیاد بود به طوری که بسیاری از بچه‌های گردان مالک اشتر شوشتر به فیض شهادت نائل شدند، اکثرا دوستان و همشهریان بودند. هادی بیشتر درگیرمباحث و برنامه‌های بزرگداشت شهدا و رسیدگی به مجروحین و دیدار با خانواده‌های شهدا و جانبازان بود. تا سال ۶۱ با سپاه به صورت افتخاری همکاری فرهنگی داشت. اردیبهشت ۶۱  برای ورود به سپاه درخواست رسمی داد. من نیز پس از بازگشت به اهواز در دو مدرسه تدریس عربی داشتم. چون در تهران دوره‌اش را گذرانده بودم.
مقدمات ازدواج شما چگونه شکل گرفت؟
شهریور ماه سال ۶۱ بود خواهر ایشان که زن برادر من بود موضوع خواستگاری را مطرح کرد، چون واقعا همفکر و هم‌عقیده بودیم موافق بودم. ولی خانواده‌ام گفتند این جانباز است و بدنش معلول است تو چطور می‌خواهی با او ازدواج کنی؟ مخصوصا ترکشی که درون کمرش بود خیلی خطرناک بود و هر آن احتمال داشت که فلج شود. برخی دیگر هم از این بایت که پس از ازدواج باید بروم شوشتر زندگی کنم نگران بودند، زیرا با شناختی که از روحیات من داشتند فکر می‌کردند زندگی در شهرستان برایم سخت خواهد بود. شوهرخواهرم که هر دوی ما را می‌شناخت می‌گفت تو نمی‌توانی با این موضوع کنار بیایی مخصوصا که در تهران تحصیل و کار کرده‌ای، اما من به او علاقه‌مند شده بودم و علی‌رغم مخالفت خانواده اعلام کردم افتخار می‌کنم که با یک جانباز ازدواج کنم. اگر در جبهه حضور ندارم دینم را این گونه به اسلام ادا کنم و به خاطر هادی حاضر بودم هر شهری بروم.
درخواست ازدواج از طرف آقای کجباف به خانواده منتقل شده بود؟
بله، خانواده‌اش فکر نمی‌کردند که من قبول کنم. چون در آن مقطع بین فرهنگ شهرهای مختلف تفاوت وجود داشت و من هم شاغل بودم. خلاصه خواستگاری جمع و جوری برگزار شد و مهریه‌ام را هم سفر به خانه خدا تعیین کردند. با اینکه خانواده‌ام مخالف بودند و می‌گفتند پول و طلا باید باشد اما من زیر بار نرفتم. آقا هادی تازه وارد سپاه شده بود. هنوز حقوق نگرفته بود و برادرانش به او کمک می‌کردند به همین خاطر برای خرید بله‌برون چون می‌دانستم پولی ندارد یک انگشتر خیلی ظریف و دو تا النگوی سبک و  یک روسری و پیراهن خریدم. خوشبختانه به خاطر وضعیت معیشتی مناسبی که در خانواده داشتم از همه لحاظ تامین بودم و نیازی از این بابت احساس نمی‌کردم و دنبال تجملات هم نبودم. هادی نیت کرده بود برای عقد لباس سبز سپاه را بر تن کند. همه با او شوخی می‌کردند که این چه تیپیه و لباس دامادیت کو؟ مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و حتی آرایشگاه هم نرفتم و با یک لباس ساده که لباس عروس جاری‌ام بود، در منزل برای عقد مهیا شدم. خطبه عقد ما را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد.
خانه ما اهواز و خانه آقا هادی شوشتر بود. به همین خاطر معمولا پنج‌شنبه و جمعه‌ها به منزل ما می‌آمد.
از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بگویید.
کم‌رو و کم‌حرف بود. بسیار سنجیده سخن می‌گفت. شوخی بی‌مورد نمی‌کرد.  وقار و صلابتی که داشت باعث می‌شد همه در حضور او به خود اجازه ندهند کار سبک و سخیفی انجام دهند.
مراسم ازدواجتان چه وقت و چگونه برگزارشد؟
دو بار مراسم عروسیمان به دلیل فوت دو تن از اقوام عقب افتاد. تا اینکه اسفند سال ۶۱ عملیات شد و هادی بارش را بست و رفت جبهه. فرودین ۶۲ وقتی از جبهه برگشت یک جشن ساده را ترتیب دادیم و به خانه هادی رفتم؛ حقوقش آن موقع دو هزار و ۵۰۰ تومان بود. به رسم قدیمی‌ترها مادرم کلی ظرف و ظروف برایم جمع‌آوری کرده بود، هادی گفت: من کت و شلوار نمی‌پوشم ولی مادرم برایش تهیه کرد چون پدرم تازه فوت کرده بود مادرم خیلی دستش باز نبود؛ اما در حد توان و حتی بیشتر تامین کرد. آقا هادی هم یک پنکه دستی و موکت نمدی تهیه کرد و یکی از اتاق‌های منزل پدرش را سفیدکاری کردند و زندگیمان را آنجا شروع کردیم. مثل الان نبود که حتما فلان قالی و فلان یخچال و … باشد. زمان جنگ بود. برادرم که شوهرخواهر آقا هادی بود وقتی اتاقمان را دید که خیلی خالی است ناراحت شد و یک دست سرویس خواب از اهواز برایمان خرید و اتاقمان را پرکرد. سه سال از ازدواجمان گذشته بود ولی ما کولر گازی نداشتیم، اوایل یخچال هم نداشتیم و از وسایل مادر شوهرم استفاده می‌کردیم. اما زندگی با سه برادر شوهر آن هم برای من که معتقد به حجاب کامل و چادر و روسری بودم در گرمای طاقت فرسای خوزستان بسیار سخت بود. پانزده روز بعد از عروسی به جبهه برگشت. و من با آن همه فعالیت اجتماعی در شهری دیگر دور از همسر بسیار تنها شده بودم، مدتی که گذشت به او گفتم: مگر قول نداده بودی مرا به تعاون سپاه ببری؟ هادی گفت: کار واسه چیته! و به طرق مختلف رد می‌کرد تا اینکه ۱۲ بهمن ۱۳۶۲ خداوند فاطمه را به ما عطا کرد. فاطمه به لحاظ قوای بدنی بسیار ضعیف بود. زیرا در دوران بارداری هم دور از خانواده‌ام بود و هم همسرم حضور نداشت که نیازهای تغذیه‌ای و روحی من را تامین نماید. زایمان بسیار سختی داشتم و دوماه زمین‌گیر شدم.
عکس العمل آقای کجباف از دیدن فرزند اولش چه بود؟
فاطمه یک ماهه بود که هادی آمد، آن هم به خاطر اینکه دچار موج گرفتگی شده بود. حالت روحی و روانیش بسیار آشفته بود و لذت پدر بودن و نوزادی فاطمه را درک نکرد. به خاطر موج انفجار به شدت عصبی شده بود. ایشان ۹ بار در جنگ مجروح شد ولی بدتر از همه موج گرفتگی بود که دو بار برایش اتفاق افتاد. دیگر به من و فرزندش ابراز احساسات نمی‌کرد و این برایم بسیار زجر آور بود، با کلی قرص و دارو بهبود پیدا کرد ولی بازهم دنبال برگشتن به جبهه بود و دست‌بردار نبود. ۱۸ بهمن ۶۳ سجاد هم به دنیا آمد و دو بچه در یک اتاق کوچک  و با آن شرایطی که توضیح دادم و کار در منزل را هم اضافه کنید. اما با این وجود ۱۰ درصد فکر خودم و بچه‌ها بودم ۹۰ درصد فکر هادی، خیلی دوستش داشتم و طاقت دوریش را نداشتم و زجر می‌کشیدم و چشم انتظار خبر سلامتیش بودم. بعضی وقت‌ها با خودم می‌گفتم نکند این علاقه شرک باشد.
هر ۱۰-۱۲ روز که یکی از بچه‌های جبهه بر می‌گشت یک کاغذ کوچک می‌نوشت و به آنها می‌داد که رویش نوشته بود «سلام، حالم خوب است، سلام برسان، هادی کجباف».  همان کاغذ را می‌بوسیدم و می‌گذاشتم روی چشمانم و با همین تکه کاغذ زندگی می‌کردم. (و اینجاست که گویی تمام خاطرات برایش زنده می‌شود و سیل اشک امانش نمی‌دهد، لیلای قصه ما امروز طعم فراق همیشگی مجنونش را می‌چشد …) در همه دورانی که بچه‌ها شب نمی‌خوابیدند. مریض می‌شدند. تب می‌کردند. دندان در می‌آوردند،  دست تنها بودم. فاطمه تقریبا بدون پدر بزرگ شد، اما با این وجود بسیار پدرش را دوست دارد، هادی وقتی به منزل می‌آمد به خاطر موج گرفتگی و شهادت همرزمانش همیشه غمگین بود و من به جای انتظار محبت باید او را رو به راه می‌کردم و به او روحیه می‌دادم و دیگر مجالی برای طرح شکایت و گزارش احوالی که بر ما می‌گذشت نبود به همین خاطر او از اوضاع خانه بی‌خبر می‌ماند. نه در این سال‌ها بازار رفتیم، نه پارک، نه مسافرت.
درطی این سال‌ها هیچ تغییری در وضعیت معیشتی شما رخ نداد؟
سجاد شش ماهه بود که محمد را باردار شدم، چرا یک جابجایی صورت گرفت یکی از برادر شوهرهایم منزل خرید و از خانه پدرشوهرم رفت و ما در نیم پلاکی مجزا که در آن سوی حیاط بود ساکن شدیم و کولری خریدیم و شرایط اندکی بهبود یافت. باورتان نمی‌شود  گاهی اوقات که خسته می‌شدم فاطمه را دریک دست و سجاد را در دست دیگر ساک بردوش و چادر به دندان با وجود بارداری به منزل خواهرم می‌رفتم، هشت ماهه باردار بودم که هادی یک سر آمد منزل، گفتم: اگر اجازه بدهید برای وضع حمل بروم اهواز پیش خانواده‌ام و ایشان هم موافقت کردند. فروردین ۶۵ محمد به دنیا آمد و تا چهار روز بعد از زایمان هیچ کس خبری از ما نداشت. تا اینکه مادر شوهرم آمد اهواز. گفت: «قدم نو رسیده و قدم باباش مبارک!» این را که گفت مادرم با تعجب پرسید: «برای هادی اتفاقی افتاده؟» گفت: «خدا رحم کرد، ترکش به سرش خورده الان هم بیمارستان است» داشتم از حال می‌رفتم فقط پرسیدم زنده است.
کجا مجروح شده بودند؟
شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشیدظاهرا عملیاتی انجام می‌دهند و ۵۰-۶۰ نفر از بچه‌های ما را عراقی‌ها اسیر می‌کنند و می‌برند جلو و بعد هادی را اسیر می‌کنند. این روایتی است که از زبان دیگران نقل می‌کنم و از زبان خودش نشنیدم. وقتی عراقی‌ها دارند او را می‌برند گودالی جلویشان پدیدار می‌شود. ایشان هم با سرعت نارنجکی را از کمر یکی از عراقی‌ها باز می‌کند و ضامنش را کشیده و خودش را درون گودال می‌اندازد و عراقی‌ها کشته می‌شوند. ولی خودش دچار موج گرفتگی می‌شود و پرده گوشش پاره می‌شود. با این وجود اسلحه و خشاب‌ها را بر می‌دارد و می‌رود به سمت بچه‌هایی که اسیر کرده‌اند پشت خاکریز کمین می‌کند و نگهبان اسرا را می‌کشد و رزمنده‌ها را آزاد می‌کند و آنها متوجه می‌شوند که از گوشش خون می‌آید واعزامش می‌کنند تهران و رزمنده‌هایی که بر می‌گردند به شوشتر ماجرا را تعریف می‌کنند و این اتفاق دقیقا روزی رخ می‌دهد که محمد به دنیا آمد، از راه بینی مغزش را عمل می‌کنند و وقتی حالش بهتر می‌شود با خانواده‌اش تماس می‌گیرد که به خانواده‌ام در اهواز سرکشی کنید.

شهید حاج هادی کجباف

دیدار پدر و محمد کی میسر شد؟

وقتی محمد ۴۵ روزش بود هادی برگشت. البته در فاصله عمل دومی که داشت از دکترش اجازه گرفته بود. به اندازه یک ساعت ما را دید و دوباره رفت تهران برای عمل تا دو سه هفته بعد که ما را برد شوشتر، دیگر اجازه نداشت به جبهه برگردد. زیرا مغزش تحت عمل قرار گرفته بود. در شوشتر در کارهای شهری سپاه مشغول شد.در همان سال یک تکه زمین به پاسدارها فروختند و ما هم خریدیم و هادی مشغول ساختن خانه شد و با کارگرها کار می‌کرد. بهش می‌گفتم آفتاب داغ خوزستان برایت مضر است اما او کار خودش را می‌کرد. حتی بعد از کارگرها هم می‌رفت ادامه کارها را انجام می‌داد. سال ۶۵ جنگ به اوج خودش رسیده بود. ساختن خانه را نیمه تمام گذاشت و رفت جبهه. دوست بزرگواری دارد به نام «حسین ارجمند» که ایشان ادامه کار را انجام داد و بر کارها نظارت کرد. تابستان ۶۶ بود که خانه تکمیل شد و ما را به آنجا منتقل کرد و مجدد رفت جبهه. به خاطر هزینه‌های خانه و حقوق پایین و قسط کولر و یخچال و قالی از لحاظ مالی خیلی شرایط بدی داشتیم. محمد شش ماهه بود که آقا هادی مجددا به جبهه رفته و در منطقه حلبچه شیمیایی شد، اخیرا که مجروح شد و از ریه‌اش نمونه‌برداری کردند جواب پاتولوژی گفت هنوز آثار شیمیایی در بدنش وجود دارد و زخم‌هایی خود به خود در صورتش پدیدار می‌شد، یک بار هم تیر به قوزک پایش اصابت کرد و مجروح شد. گاهی اوقات هم به ما نمی‌گفت و این اوضاع تا پایان جنگ ادامه داشت…

ادامه دارد….


مرجع:روزنامه کیهان

احیای شب نیمه شعبان

به گزارش واحد رسانه ای کانون فرهنگی هنری طیار، احیای شب نیمه ی شعبان که بسیار مورد توجه بزرگان قرار دارد، امسال نیز همچون سال های گذشته در مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع) برگزار می گردد:

شب نیمه شعبان- سه شنبه 12 خرداد ساعت 24
مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

مناجات شعبانیه، دعای کمیل، دعای توسل و...

محمد بن جعفر

جام فوتسال: قهرمانی پایگاه توحید

به گزارش واحد رسانه ای کانون فرهنگی هنری طیار،بازی نهایی مسابقات فوتسال جام دهه فجر برگزار گردید:


در بازی نهایی جام فوتسال دهه فجر تیم پایگاه توحید توانست با نتیجه ی 6 بر یک تیم پایگاه قلعه سید را شکست دهد و مقام قهرمانی مسابقات را کسب کند.

همچنین تیم پایگاه شمس آباد نیز به عنوان تیم اخلاق مسابقات شناخته شد.



محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)


محمد بن جعفر طیار(ع)

فوری: قطعی آب شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

محمد بن جعفر طیار(ع)


به گزارش واحد رسانه ای کانون طیار،  “محمد خاضعی نیا” مسئول روابط عمومی آبفا دزفول صبح روز یک شنبه گفت : به منظور اتصال خطوط جدید ، اصلاح شبکه و افزایش فشار ، آب منطقه انتهای خیابان امام خمینی جنوبی (ره) روبروی دانشکده اصول دین و سایر مناطق پایین دست و همچنین مناطق ذیل الذکر در روز سه شنبه مورخ هفتم بهمن ماه ۱۳۹۳ از ساعت ۸ صبح الی ۱۴ بعد از ظهر ، با اُفت فشار و قطع آب مواجه خواهند بود .

** خیابان امام خمینی (ره) جنوبی حد فاصل خیابان سوم شعبان .

** بلوار شاه خراسان – بلوار پیروزی – کوی بوستان و کوی امام رضا (ع) – روستاهای بندبال و محمد بن جعفر طیار (ع) .

جلسه ستاد دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی

به گزارش واحد رسانه ای کانون فرهنگی هنری طیار؛ امشب پنجشنبه 25 دیماه ، جلسه ستاد دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی شهرک محمد بن جعفر طیار(ع) با حضور فرماندهی و اعضای شورای پایگاه مقاومت بسیج شهرک محمد بن جعفر طیار و فعالان فرهنگی مساجد شهرک در محل پایگاه مقاومت بسیج محمد بن جعفر طیار(ع) برگزار شد.


http://s5.picofile.com/file/8164096618/IMG_20150115_WA0045.jpg


حاتمی فرماندهی پایگاه مقاومت بسیج  اظهار داشت: هدف از برگزاری مراسمات دهه مبارک فجر تبین آرمان های امام انقلاب به جوانان و نوجوانان می باشد، وی خواستار مشارکت و حضور فعال مسئولین شهرک و کمیته های تخصصی ستاد در اجرای برنامه های ایام الله دهه مبارک فجر شد.


برگزاری جشن های انقلاب و راهپیمایی روز 22 بهمن ، غبار روبی مزار شهدا، آذین بندی و فضاسازی سطح شهرک و مساجد ، برگزاری مسابقات مختلف ورزشی،برگزاری همایش فرهنگی، برگزاری نمایشگاه و مسابقات فرهنگی،اجرای مسابقات در سطح مدارس شهرک ،اردوهای ویژه جلسات شجره طیبه صالحین و ...از جمله برنامه های ایام دهه مبارک فجر سال 93 شهرک می باشد.

گفتگوی صمیمی با آقا خیری دبیر ستاد اربعین

به مناسبت در پیش بودن اربعین حسینی از آقای حاج نور علی خیری به عنوان دبیر ستاد اربعین حسینی شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)  برای گفتگوی کوتاهی  دعوت شد که  به دفتر کانون فرهنگی هنری طیار تشرف بیاورند. که ایشان دعوت ما  رو کمال میل پذیرفتند.

 

آقای خیری اولین روحیه ی فرهنگی و مذهبی خودشون رو در وفای به عهد خودشون نشون دادن و سر ساعت مقرر به دفتر کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع تشرف آورند. آنچه می خوانید مشروح گفتگوی ما با ایشان است.


محمد بن جعفر طیار(ع)

 

آقای خیری اگر لطف کنید بفرمایید که ایده ی اولیه ی مراسم اربعین از چه سالی و چه گونه شکل گرفت؟

خیری:اربعین حسینی با نظر بعضی افراد مذهبی شهرستان دزفول و افراد مذهبی شهرک های اطراف در سال 1380 کلید خورد ، و با هماهنگی انجام شده جلسه ای در فرمانداری شهرستان دزفول برگزار شد، قرار بر این شد که مراسم اربعین حسینی بصوریت یک هیئت متحده از شهر دزفول همراه با کاروان نمادین اسرای کربلا از حرم سبرقبا آغاز بشه، و  درحرم مطهر حضرت محمد بن جعفر طیار (ع) خاتمه پیدا کنه. و تعزیه ی جابر و عطیه در نخلستان آستانه برگزار بشه.

آقای خیری یک تاریخچه کوتاه از روند برگزاری اربعین حسینی برامون تعریف کنید:

خیری:سال اولی که برنامه اجرا شد، همه دست اندرکاران و بقیه ی افرادی که در برنامه اربعین شرکت داشتند سر در گم بودند و هیچکس کار و وظیفه ی خودش رو نمی دونست، ولی خدا رو شکر از سالها بعد (81 و 82)  ستاد اربعین تشکیل شد، درقالب دو ستاد یکی در شهرستان دزفول در حرم سبرقبا و یکی در شهرک محمد بن جعفر طیار(ع) در مسیر جاده ی اصلی ، که برنامه  ریزی ها را پیگیری و رصد می کردند. تا اینکه برنامه ریزی هایی انجام شد تا مشکلات به حداقل برسد.

خدا رو شکر در حال حاضر در سال 1393 که چهاردهمین سال اجرای اربعین حسینی هست، البته 14 بار اجرا به این دلیل است که در یک سال ما دو بار اجرای مراسم اربعین رو داشتیم،  خوشبختانه 14 کمیته ی اجرایی تشکیل شده که هرکدام وظیفه ی خاصی دارند و آن رو پیگیری می کنند. و ستاد اربعین حسینی به غیر از نیروهای انتظامی بالغ بر 200 نیروی فعال دارد که از دو هفته قبل از اربعین تا چند روز بعد از اربعین فعال هستند.

محمد بن جعفر طیار(ع)

آقای خیری دست آوردها و برکات شاخص این حرکت عظیم چه بوده؟


خیری: یکی از دست آوردهای اربعین حسینی اینست که مردم شهرستان دزفول و شهر های اطراف برای مراسم اربعین به شهر شوش یا شهرهای دیگر نمی روند، که این رفت و آمد سابق براین خطراتی داشته و حتی تلفاتی هم بوده. که خوشبختانه اینها به حداقل رسیده.

 و ما خودمان پذیرای مهمان های از شهرهای مختلف استان و حتی استان های همسایه از قبیل استان ایلام و استان لرستان هستیم که از یک شب قبل با همکاری کمیته ی ساماندهی در محل آستانه حضور دارند.


آقای خیری سوالی که همیشه در بین مردم و حتی اعضای ستاد مرکزی هست. اینه که بلاخره در کنار این حرکت عظیم فرهنگی مذهبی ، مسئولین شهرستان با حضور در این منطقه با مشکلات آشنا شوند و حداقل به مناسبت این مراسم به بعضی مشکلات رسیدگی شود. آیا تا حالا حرکتی انجام شده؟


خیری: ما تمام سعی و تلاشمون این بوده که در دو هفته ی قبل از اربعین که ستاد فعال هست، مسئولین اداری شهر دزفول رو به اینجا بیاریم. و تا حالا هم چندین بار این اتفاق افتاده ،مسئولینی از قبیل فرماندر ، بخش دار ، نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی ، شهردار ، رئیس اداره آموزش پرورش ،رئیس بنیاد مسکن ، رئیس اداره راه و شهرسازی و مسئلین سایر ادارات شهرستان رو به اینجا آوردیم. و از نزدیک با مشکلات منطقه رو بررسی کردیم.  نمی گویم بصورت صد در صد  ، مشکلاتمون برطرف شده، ولی خدا رو شکر برکاتی هم داشته . از جمله اینکه  مسئله  تعریض پل های خروجی شهر معروف به پل گاومیش آباد صورت گرفته که به نام های اربعین1 و اربعین 2 نام گذاری شدند. همچنین بلوار کشی بلوار خروجی شهر که با تایید شورای شهر و شهردار دزفول به عنوان بلوار اربعین نام گذاری شده است..

و از دیگر برکات دیگر اربعین حسینی می تونیم به این شاره کنیم که در سال 1388 برای اولین بار در کشور ، به علت مقارن بودن روز جمعه و روز اربعین حسینی، برگزاری نماز جمعه در آستانه ی متبرکه ی حضرت محمد ب جعفر طیار(ع) رو داشتیم ، که برای اولین بار با اجازه ی دفتر مقام معظم رهبری برای اولین بار نماز جمعه خارج  ازشهر برگزار شد.


محمد بن جعفر طیار(ع)


آقای خیری آیا مسئولین در برابر این حرکت عظیم مسئولیت خود رو انجام داده اند؟


خیری: قطعا رسالتی که بر دوش مسئولین شهرستان هست رو انجام نداده اند، متاسفانه اربعین رو به عنوان یک برنامه مردمی نگاه می کنند. قطعا برنامه مردمی هست. ولی اگر ما ادعا می کنیم مملکت اسلامی هستیم و بر پایه اصول نبوی حرکت می کنیم و راه ائمه رو دنبال می کنیم..

مگر ادارت مال مردم نیستند، مردم راضی هستند و اجازه می دهند که مسئولین بیایند و مشارکت کنند، ولی متاسفانه آن گونه که خواستیم نبوده، مسئولین ادارات اگر هم وارد قضیه شدند در حد نوشتن پلاکارد ، اون هم در سال های اول بوده که تکرار هم نشده.و سال اولی که از طرف فرمانداری بهشون تکلیف شده بود، بعضی ادارت چون هوا گرم بود، چادر کوچک و بشکه ی کوچکی شربت در مسیر کاروان قرار داده بودند. که اصلا کافی نبود.

ولی واقعا ادارات باید تمام توانشان رو برای این مراسم بگذارند، مگر ما چه کمتر از عراق داریم، که با این اوضاع جنگ و خون ریزی که دارند ، می بینبد در اربعین چیکار می کنند و تمام سرمایه شون رو خرج زائرین امام حسین می کنند. باید از این حرکت عظیم حسینی درس بگیریم. و مردم شیعه ی عراق دارند از جان مایه می گزارند، و ماهم باید از خودمان ، خانواده مان و کارهایمان برای امام حسین(ع) بزنیم و مسئولین هم از این امر مستثنا نیستند.


آقای خیری اداره اوقاف در برابر این برنامه عظیم چه عملکردی داره؟


خیری: ببینید اگر بگوییم اداره اوقاف شرکت نمی کنه، چرا  شرکت می کنه! ولی اون رسالتی که بر دوش اداره اوقاف هست رو انجام نمی ده، اون کاری که باید انجام بده رو انجام نمیده!

اوقاف فکر می کند ما از جریان کار، کم و بیش کار خبر نداریم، از هزینه ها و در آمدها  بی اطلاعیم. اینجوری نیست ما میدوینم در سال  آستانه متبرکه ی حضرت محمد بن جعفر طیار(ع) چقدر در آمد دارد. می دونیم در چه فازی باید هزینه شود. طبق دستور العمل اوقاف کل کشور  از در آمد بقاع باید سی درصد صرف هزینه های فرهنگی ، سی درصد صرف هزینه های عمرانی، سی درصد صرف هزینه های مدیریتی و خدماتی و ده درصد به صورت متفرقه در جاهایی که نیاز هست هزینه شود. و اگر در نظر بگیریم در سال 92 چیزی بالغ بر 150 میلیون تومان باید کار فرهنگی داخل آستانه انجام می داد. فقط برای سال 92 ،فقط 2 میلیون تومان برای اربعین حسینی هزینه کرده که اون هم به زور بعد از چند ماه یعنی 4 دی ماه سال گذشته اربعین بوده یک روز قبل از عید فطر امسال پرداخت شده.

ما برنامه های عظیم فرهنگی داخل آستانه داریم، مراسم احیای شب های قدر که به روایتی در شب 19 رمضان امیرالمومنین مهمان خانه ی ام کلثوم و محمد بن جعفر طیار بوده است. ما باید در این مکان پذیرای مهمان هایی باشیم که از سراسر شهرستان به اینجا تشریف می آورند. ولی هیچ هزینه ای پرداخت نمی شود... ایام فاطمیه همچنین که اصلا در دستور العمل اوقاف کشور یاس نبوی آمده  با ریز هزینه ها ولی هیچ.. ایام محرم و صفر هم همینطور..

امسال برای اربعین ما به اون ها تکلیف کردیم، که هزینه ی کار های فرهنگی داخل آستانه که چیزی بالغ بر 8 میلیون تومان برآورد شده رو باید تقبل کنند. اگر تقبل کردند انجام می دهیم . اگر تقبل نکردند انجام نمی دهیم. ما که نمی تونیم به زور دست کنیم داخل جیب مردم برای کار فرهنگی..

نیرو ، برنامه ، ابزار ، اجرا و امکانات از ما صورت میگیره. ولی متاسفانه هزینه ای پرداخت نمیشه..!!


از این مسائل که عبور کنیم، آقای خیری برنامه های فرهنگی امسال ستاد چگونه هست؟


خیری: در فعالیت های فرهنگی ، خودتان خوب که قطعا جز نیروهای فرهنگی ستاد اربعین حسینی هستید، که جا داره همین جا از تلاش ها و زحمت های همه ی عزیزان در این 14 سال تشکر کرد.و انشاالله توفیق باشد در سال های آینده هم در مراسمات آقا ابا عبدالله الحسین(ع) کارهای فرهنگی بیشتری انجام دهیم.

کارهای فرهنگی امسال، تکیه فرهنگی با پخش مسابقه ی حرم تا حرم رو داریم، ایستگاه رایانه  رو برای پخش بلوتوث های مذهبی داریم، ایستگاه محفل انس با قرآن کریم و پاسخ به سوالات شرعی ویژه خواهران و برادران رو خواهیم داشت. ایستگاه کودک رو برای کودکان و خردسالان عزیز داریم که همراه والدینشان برای ترسیم صحنه ای از کربلا به این ایستگاه مراجعه نمایند.


محمد بن جعفر طیار(ع)


آقای خیری در آخر خاطره ای از اربعین برامون تعریف کنید؟


خیری: در این سالها خاطرات بسیار شیرین و تلخی داریم . ولی خاطره ای که هیچوقت فراموشمون نمیشه این بود که:

سال 88  که برای تامین  شترهای کاروان به روستای انکوش سر مرز عراق رفته بودیم.این شتربان(آقای سعدی) که قرار بود ، شترهاشو بیاریم، یک محوطه ای داشت که دیوار کشی شده بود، باید شترها  به اون محوطه  می رفتند که از اون جا با جرثقیل بارگیری کنیم.

آقای علم چی که مسئول ساربان کاروان هست، به آقای سعدی گفت که این شتر بزرگه رو امسال ما نمی بریم چون پیر هست و نمی تونه تو کاروان حرکت کنه، از کاروان  جا می مونه و حرکت کاروان کند میشه ، و ما دیر به آستانه محمد بن جعفر میرسیم.

آقای سعدی گفتند: خوب نبرید ، یکی دیگه از شتر ها رو بجاش ببرید. وقتی شترها وارد اون چهار دیواری شدند.

بیان اون اتفاقی که اون روز اتفاق افتاد و چه گذشت خیلی سخته..

شترها وارد چهار دیواری شدند، شتری که دیگه قرار بود همراه کاروان نیاد، رفت در ورودی همون چهار دیورای خوابید، و هر کاری کردیم این بلند بشه ، جرثقیل بره  شتر ها رو بار کنه نتونستیم. بیشتر از دو ساعت  تلاش کردیم،  نتوستیم این شتر رو بلند کنیم، هر کاری که کردیم این شتر بلند نشد.

دیگه هوا داشت تاریک می شد، یکی از بچه ها که دیگه داشت گریه می کرد ، رفت در گوش شتر، به شتر گفت: تو رو به جان امام حسین شب شد، دیگه بلند شو دیر شده. دیگه ما نمیتونیم بمونیم...

شتر خود به خود بلندشد  رفت سمت بیابان.. دیگه همه داشتن گریه می کردند، اصلا حال و هوای عجیبی بود، همه شتر رو می بوسیدند، شال انداختن گردن شتر ..

اتفاقا اولین شتری که بار کردیم همون شتر بود، و الان از همون سال هر سال این شتر اولین شتری هست که همراه کاروان میاد. و همیشه شال سبزی روی کوهان این شتر انداخته میشه. و هیچ باری روی اون قرار نداره..

و این شتر نمادی از اربعین است. و این خاطره ای هست که هیچوقت فراموش نمیشه!



با تشکر ار آقای خیر ی که قبول زحمت کردند و با ما در این گفتگوی صمیمی شرکت کردند.

 

تدوین: علی خورشیدی - دانیال حاتمی - مجتبی زمانی


واحد رسانه ای کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع

شهرک محمد بن جعفر طیار(ع)

آغاز به کار ستاد اربعین حسینی..

به گزارش واحد رسانه ای کانون فرهنگی هنری طیار مسجد جامع، در شب پنجشنبه مراسم افتتاحیه ستاد اربعین حسینی شهرک محمد بن جعفر طیار با حضور خادمان اربعین حسینی در حسینیه حضرت ابالفضل العباس برگزار شد . در این مراسم که ابتدا با قرائت قرآن توسط قاری ممتاز منطقه آقای محمد حسینی آغاز شد. و بعد با نجوای زیارت عاشورا توسط مداح اهل بیت کربلایی حسن عسکری ادامه یافت. بعد از زیارت عاشورا حاج علیرضا خورشیدی به عنوان مسئول فرهنگی ستاد اربعین حسینی به ایراد سخنان خود پرداختند ، و بعد از ایشان آقای نورعلی خیری به عنوان مسئول ستاد اربعین حسینی شهرک محمد بن جعفر طیار در سخنان خود به بحث مهم فرهنگی در روز اربعین اشاره کردند ، و گفتند که امسال قرار است که تعزیه ی خرابه های شام در مسیر برگزار نشود و همچنین ایشان در پایان گزارشی از وضع مالی ستاد نیز ارائه دادند.
محمد بن جعفر طیار(ع)