مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار
مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار

پویش مردمی "لاله های شهر ما را به مهمانی فرا می خوانند..."-4

پویش مردمی “مهمانی_ لاله_ های شهر” با حضور پررنگ مردم شریف و مومن شهرستان دزفول آغاز به کار کرد.

به گزارش دزمهراب با توجه به نزدیک شدن به یادواره شهدای حضرت محمد بن جعفر طیار(ع)  و اجتماع بزرگ مدافعان حرم استان خوزستان پویش مردمی”مهمانی_ لاله_ های شهر” شروع به کار کرد.

به این مناسبت فعالان فرهنگی فضای مجازی در یک پویش مردمی با عنوان «لاله های شهر ما را به مهمانی فرا می خوانند… » بار دیگردل های خودشان را با این شهیدان همراه کردند . در این اقدام زیبا هر یک از فعالان فرهنگی و هنرمند با طراحی پوسترها و ساخت کلیپ ها و سرودن شعرهایی در این زمینه فضای مجازی را همچون یک شهر برای لبیک به دعوت مهمانی شهیدان آماده کردند تا هر یک به شیوه ی خود رسانه ای برای رساندن پیام شهدای شهر مقاومت و ایثار دزفول قهرمان باشند.

شما مخاطبان عزیز هم می توانید تصاویر و پوسترها ، کلیپ ها و اشعار خود را برای ما بفرستید و در این پویش سهیم باشید تا این کارها در فضای مجازی و عمومی پخش گردند.

تصاویر قبلی پویش مردمی

لطفا مطالب و اشعار و خاطرات و تصاویر و پوسترها و …. خود را از طریق قسمت نظرات همین پست و یا ارسال ایمیل به info@dezmehrab.ir یاMosque.jamee@chmail.ir و یا از طریق گروه های واتس اپ و اینستاگرام سایت دزمهراب ارسال نمایید، تا با نام خود در این پست به نمایش گذاشته شوند.

شماره واتس اپ جهت دریافت آثار شما:۰۹۳۷۴۴۴۷۲۴۲

DSC03660

IMG_1858

IMG_1841

DSC03663

DSC03828

IMG_2096

DSC03666

IMG_2097

شهدای مدافع حرم/سردار شهید سید حمید تقوی فر

ستاد برگزاری سومین یادواره شهدای پایگاه مقاومت بسیج حضرت محمّد بن جعفر طیار(ع) و تجلیل از شهدای مدافع حرم:

یکشنبه ها/ معرفی شهدای مدافع حرم


به گزارش واحد رسانه ای طیار به نقل از عروج ؛ در حاشیه دیدارهای روزانه ، چند دقیقه ای خانواده شهید سید تقوی فر به حضور رهبر انقلاب مشرف شدند .

به نقل از همسر شهید ، حضرت آیت الله خامنه ای خطاب به خانواده شهید تقوی فر فرمودند :

درجه ی شهادت پدرتان کم درجه ای نیست . انشاءالله با اولیاءالله محشور می شوند و شفیع شما هم می شوند .

خاطره اول :

کار ستادی و پشت میز نشینی را دوست نداشت مدام در بیایان ها بود و به دنبال کارهای سخت می گشت. قبل ازجنگ که قائله خلق عرب در خوزستان شکل گرفت یکی از مسئولین مبارزه با خلق عرب شد. آن روزها خلق عرب سبب بمب گذاری و آتش زدن لوله های نفت خوزستان می شدند و همیشه به دنبال شناسایی و دستگیری عوامل ناامنی ها می گشت. کاملا با فرهنگ مردم خوزستان آشنایی داشت و توانسته بود ستون پنجم دشمن که از عوامل نفوذی صدام می شدند را بشناسد تا عوامل را روستا به روستا و شهر به شهر دستگیر کند. شب و روز خود را برای مبارزه با این ضد انقلاب ها گذاشته بود.

کمتر کسی چنین روحیه ای را تا ۳۸ سال بعد از جنگ حفظ کرده است. واقعا تا روز شهادت رفتار، اخلاق، منش شهید تقوی ذره ای تغییر نکرده بود. خیلی ها این چند ساله در رفتار و اعتقادات متزلل شدند ولی شهید تقوی مثل همان روزهای اول جنگ عاشق رهبر و امام و ولایت باقی ماند.

چند ماه قبل به دیدنم آمد. اخلاص و ساده زیستی اش عوض نشده بود. یک سالی می شد که بازنشسته شده بود. می گفت دوست ندارم از سپاه بروم.

***


سید حمید تقوی فر

خاطره دوم :

حمید واسطه آشنایی با همسرم شد

سال ۵۸ بعد از ورود به سپاه اهواز با حمید آشنا شدم و از کسانی بود که  باعث آشنایی من و همسرم برای ازدواج شد.یک بار به من پیشنهاد داد که چرا ازدواج نمی کنی؟

گفتم موقعیتش هنوز جور نشده. خودش و خانمش موقعیتی را به وجود آوردند تا با یکی از دوستان خانم شهید تقوی فر در همان بسیج اهواز آشنا شوم و سال ۵۹ با توافقاتی که انجام شد ازدواج کردم و انصافا شهید تقوی و همسرش برایمان سنگ تمام گذاشتند.

به همین دلیل از همان روزهای اول آشنایی با شهید تقوی فر در کنار محیط کار رابطه خانوادگی هم داشتیم.

زندگی شهید تقوی به دو دوران تقسیم میشد. با شروع جنگ در محور حمیدیه، بستان ، سوسنگرد و هویزه مشغول نبرد شد. بیشتر با شهید هاشمی و باقری در ارتباط بود.
(خاطره یکی از دوستان شهید تقوی فر)

***

خاطره سوم :

حاج حمید قبل رفتن به دوستاش گفته بریم عراق شهید بشیم
وگرنه میمونیم ی سال دیگه با ی سکته ای قندی چیزی میمیریم
حیفیم اگه شهید نشیم
روحش شاد
شهادت ، مرگ انسانهای زیرک و هشیار است که نمیگذارند این جان ، مفت از دستشان برود و در مقابل ، چیزی عایدشان نشود
امام خامنه ای

***

خاطره چهارم :

حاج حمید ما کجا شما کجا
دلم گرفته حاجی
از زبون راوی تعریف میکنم
ی روز قبل عملیات بهم گفت سید بمون با هم فردا شربت شهادت رو بخوریم
گفتم ن حاجی باید برگردم دستور اومده
گفت باشه ولی این خرما رو بگیر که دیگه من رو نمیبینی
یا ی خاطره دیگه قرار بود جمعه عملیات بشه دستور اومد بشه شنبه
حاجی اعتراض کرده بهش گفتم بابا مگه چی شده؟
گفته شهادتم ی روز عقب میفته

***

خاطره پنجم :

به نقل از همسر شهید:

اواخر شهریور ماه سال ۱۳۹۳درمسیرسفر به مشهد مقدس با خودرو شخصی به اتفاق اعضاء خانواده بودیم،

شهید گفت:

بچه ها موقعه نهار شده ، اگر پارک یا جای سرسبز ، سایه درختی که به نظرتون مناسب بود بگین تا نگه دارم…

بچه ها وقتی دیدن به محل مورد نظر رسیدند گفتند: بابا جون نگه دار…

بعدهم زیراندازی پهن کردن و سفره انداختن

همه ما کنار سفره نشستیم که غذا بخوریم

صداش کردم و گفتم حاج حمید چیکار میکنی؟ بیا ناهار بخور…

دیدیم شهید کنار جوی آب نشسته و داخل جوی آب رو تمیز میکنه!!!

حاج حمید گفت: جوی آب بخاطر مقداری زباله بند آمده و آب براحتی جریان نداره…

بهتره تمیزش کنم تا جریان آب روان بشه و مسافرین که میان میشینن استفاده کنند…