مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار
مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیّار(ع)

کانون فرهنگی هنری طیّار

شهیدی که در قبر خندید-1

گفتگو با مادر “شهیدی که در قبر خندید” :
ما راه را گم می کنیم و مادر شهید برای اینکه بیش از این سرگردان نباشیم، سر کوچه می آید و منتظر ما می شود. بالاخره خانه را پیدا می کنیم. نگاهم به مادر شهید که می افتد ناخودآگاه احساس ها و رفتارها طوری مفهوم پیدا می کند که انگار سالهاست همدیگر را می شناسیم. انگار ما از سفر آمده ایم و مادری منتظر و چشم به راه است. راست بود ما از سفر آمده بودیم، از سفر جهالت و غفلت برگشته بودیم تا به خانه ای ورود پیدا کنیم که تاریخ سر درش نوشته بود«معرفت از آن شهداست».
راستش را بخواهید حقیقت این سفر این بود که کوله بار خالیمان را جمع کرده و آورده بودیم تا با پهن کردن آن پای صحبت مادر شهیدی که در قبر خندیده بود، خلأ کوله بارمان را پر کنیم.
 
 
من اولین نفری هستم که به اصرار مادر شهید وارد خانه می شوم و ناگهان صحنه ای را می بینم که باعث ناراحتی ام می شود. پدر شهید بدون حرکت روی تخت افتاده است. آنجا ناگاه از ذهنم می گذرد که اگر محمدرضا زنده بود، می توانست کمک حال پدرش باشد.
 
پای گفتگوی مادر که می نشینیم یک هیجان دیگر خلق می شود؛ آن هم اینکه محمدرضا حقیقی تنها شهید این خانواده نیست. برادر کوچکتر محمدرضا هم شهید شده و پس از 13 سال مفقود بودن برگشته است اما این خانه، جز پدری که بدون حرکت و بدون توان حرف زدن روی تخت افتاده است؛ مردی برای انجام امور خانه ندارد و مادر شهید است و …
 
بخوانید روایت شهید محمدرضا حقیقی، شهیدی که در قبر خندید.
 
¤ اگر بخواهید دفتر زندگی دو فرزند شهیدتان را خلاصه کنید چه می گویید؟
من دارای یک فرزند دختر و دو فرزند پسر به نام محمدرضا و محمودرضا هستم که محمدرضا 14 آذر سال 1344 ساعت 10 صبح در اهواز متولد شد و در 21 بهمن 1364 در عملیات والفجر هشت در حالی که جزو نیروهای خط شکن بود در فاو و حاشیه اروند به شهادت رسید و روز 24 بهمن در حالی که لبخند بر لبهایش نمایان بود، در آغوش خاک قرار گرفت.
محمودرضا در اوایل اسفند 1346 متولد شد و در عملیات والفجر هشت به همراه محمدرضا شرکت داشت که از سه ناحیه مجروح شد و 11 ماه بعد در چهار دی 1365 در عملیات کربلای چهار در جزیره سهیل به مدت 13 سال مفقود شد.
¤ ما اعتقادمان بر این است که شهدا جزء آن دسته آدم هایی هستند که خداوند آنها را از ابتدا برای خودش انتخاب می کند؛ ویژگی از محمدرضا که نشان از این برگزیدگی داشته باشد؟
شهدا از زمانی که به دنیا آمدند، خریدار آنها خداوند باری تعالی بود اما این، به این مفهوم نیست که خداوند به سادگی، بهای بهشت را به آنها بدهد. از میان اینها، بالاخره گزینه هایی بود و امتحان هایی شدند و در نهایت از این امتحان ها پیروز و سربلند خارج شدند.
 
روضه علی اصغر(ع)
پدر محمدرضا کارمند اداره آموزش و پرورش خوزستان بود، زمانی که محمدرضا هنوز به سن دو سالگی نرسیده بود، می آمد در بغل پدرش می نشست و می گفت: «برایم روضه بخوان.» وقتی پدرش می گفت من روضه بلد نیستم. می گفت: «نه روضه بخوان.» و هیچ روضه ای جز روضه علی اصغر(ع) را قبول نداشت. وقتی پدرش از امام حسین(ع) و علی اصغر(ع) برایش می گفت، گریه می کرد.
 
غیبت
یادم هست یک روز دوستان مادربزرگش به خانه ما آمده بودند، آن زمان محمدرضا حدودا چهار سال داشت که آن روز دوستان مادربزرگش در حال صحبت از این ور و آن ور بودند که به محض اینکه آنها از دیگران حرف می زدند، محمدرضا از شانه مادربزرگش بالا می رفت و داد و فریاد می کرد. حتی یکی از آنها به او نخود و کشمش داد که او شروع کردن به خوردن اما باز به محض اینکه آنها دوباره شروع به صحبت کردند، او دوباره شروع به داد و فریاد کرد.
 
تلویزیون رنگی
حدودا پنج سالش بود که یک روز عمویش، تلویزیون رنگی خرید و برای ما آورد. من، پدرش، مادربزرگ و پدربزرگش در حال تماشای تلویزیون بودیم، محمدرضا نیز در بغل پدرش نشسته بود؛ همین طور که در حال تماشای تلویزیون بودیم، گروه ارکستر وارد صحنه شد، به محض ورود گروه ارکستر، محمدرضا دوید و تلویزیون را خاموش کرد.
پدربزرگش که نزدیک تلویزیون نشسته بود، خم شد و تلویزیون را روشن کرد. محمدرضا دوباره بلند شد و تلویزیون را محکم تر خاموش کرد. صدای اعتراض پدربزرگ و مادربزرگ و بقیه بلند شد. برای بار دوم که تلویزیون را روشن کردند، یک خانم خواننده روی صفحه تلویزیون بود، محمدرضا برای بار سوم بلند شد و همان کار را تکرار کرد که این بار پدرش از او پرسید: چرا این کار را می کنی؟ که محمدرضا به مادربزرگش که زیاد اعتراض می کرد رو کرد و گفت: »ماماجی، این موسیقیه، خدا توی آتیش جهنم می سوزوندت.»

خودکار سه رنگ
یکی دیگر از خاطراتی که من از محمدرضا دارم و نشان از گلچین بودن او دارد، این است که به خاطر دارم زمانی که اول دبستان بود، یک روز به خانه آمد و گفت: «مادر، من خودکار سه رنگ می خواهم.» آن زمان مثل الان نبود و از این مدل خودکار کم پیدا می شد. به چند کتابفروشی مراجعه کردم، خودکار سه رنگ نداشتند. یک روز که محمدرضا را از مدرسه می آوردم، دیدم خودکار سه رنگی روی زمین افتاده، به محض اینکه خودکار را دیدم خیلی خوشحال شدم، گفتم: محمدرضا، خودکار سه رنگ. خم شدم تا خودکار را بردارم، در همان لحظه، محمدرضا دستم را گرفت و گفت: «مادر برندار» گفتم: چرا؟ گفت: «این مال ما نیست.» گفتم: محمدرضا، مادر، این روی زمین افتاده. او در پاسخ گفت: «باشه، الان صاحبش به خانه می رود و می بیند خودکارش نیست، برمی گردد تا آن را پیدا کند.» همین طور که ما می آمدیم، دیدم کسی از پشت سر صدا می کند: حقیقی، حقیقی، خودکار سه رنگ پیدا کردم.
 
محمدرضا ایستاد و رو به دوستش گفت: «علی، این مال ما نیست، ما هم آن را دیدیم ولی برنداشتیم. این مال صاحبش است، برو و آن را سر جایش بگذار.»
این بچه ی اول دبستانی به قدری قشنگ با دوستش بحث کرد تا اینکه او را متقاعد کرد خودکار را ببرد و همان جایی که پیدا کرده بگذارد.

ادامه دارد

مراسم گرامیداشت شهدای منا برگزار گردید

واحد رسانه ای طیار:مراسم بزرگداشت و یادبود جان‌باختگان مظلوم فاجعه‌ی منا امشب (یکشنبه) بعد از نماز مغرب و عشاء همزمان با سراسر کشور با حضور نمازگزاران  و مردم داغدیده و عزادار در مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیار(ع) برگزار شد.


رهبر انقلاب اسلامی: حوادث اخیر منا برای ما از دو جهت عزا و مصیبت بود: [یکی] از جهتِ چندصد نفر حاجیان عزیز خودمان که مظلومانه [و] ای بسا عدّه‌ای از آنها با زبان تشنه از دنیا رفتند؛ خانواده‌های آنها که خرسند بودند از اینکه عزیزانشان از حج برمیگردند و آغوش را برای اینها باز کرده بودند، حالا باید با جنازه‌های آنها روبه‌رو بشوند؛ این مصیبت بزرگی است. دوّم برای دنیای اسلام؛ بیش از پنج هزار کشته از دنیای اسلام وجود داشته است.


http://s3.picofile.com/file/8215535392/IMG_1898.jpg


http://s6.picofile.com/file/8215535434/IMG_1917.jpg


سوگواری جهانی برای قربانیان قتلگاه منا؛ جمراتی به گسترۀ زمین

IMG11442850

باید کار سوگواری جهانی برای این فاجعۀ عظیم انسانی را آغاز کرد و به‌جای حجاجی که نتوانستند به رمی جمرات برسند، بنای کاخ شیطان‌صفتان جهان یعنی استکبار جهانی را سنگ‌باران کرد. باید با کلمه و کلام، تصویر، و یا هرگونه پیام، به بزرگداشت یاد شهیدان قربانگاه منا پرداخت و این امروز رمی جمرات ماست. نباید از کنار کشته‌های منا بی‌تفاوت عبور کرد. بی‌تفاوت بودن در کنار این فاجعه، اخلاق رذیلانۀ مأموران امنیتی آل‌سعود است.

با پایان یافتن کار تفحص و شمارش قربانی‌های قتل‌گاه منا باید به رمی جمرات پرداخت و کار سوگواری جهانی برای این فاجعۀ عظیم انسانی را آغاز کرد و به‌جای حجاجی که نتوانستند به رمی جمرات برسند، بنای کاخ شیطان صفتان و شیطان‌پرستان جهان یعنی استکبار جهانی را سنگ‌باران کرد. تمامی این حجاج شهید سنگ‌هایی در دست داشتند که به نماد ابلیس بزنند و شر شیطان را از سر مسلمین کوتاه کنند؛ حال این شما مسلمانان جهان و این سنگ‌های برزمین مانده و این نهاد ابلیس که همان صهیونیزم بین‌الملل و استکبار جهانی و دیکتاتورهای مورد حمایت آنهاست. رمی جمرات را باید در میدانی به وسعت زمین گسترش داد تا امنیتی دائمی برای عبادت در زمین فراهم گردد. باید با کلمه و کلام، تصویر، و یا هرگونه پیام، به بزرگداشت یاد شهیدان قربانگاه منا پرداخت و این امروز رمی جمرات ماست.

باید تمام مسلمانان و بشر دوستان در تمامی کشورهای جهان به انواع و اقسام شیوه‌ها به سوگواری برای شهیدان منا بپردازند. زمان آن رسیده است که ملت‌ها وحدت خود را در این سوگواری جهانی نشان دهند و دولت‌‌های وابسته به صهیونیست و استکبار را رسوا کنند. امروز زمان رسوا شدن تمام سیاستمداران انسان‌نمایی است که به فریب دم از حقوق بشر می‌زدند، ولی در برابر این فاجعه ساکتند. زمان رسوایی نهایی تمام رسانه‌هایی است که مزدوران سرمایه‌داران زالوصفتند و در برابر این واقعۀ هولناک بی‌شرمانه به سانسور و تحریف می‌پردازند. زمان پایان یافتن عمر نظام‌های پوسیدۀ دیکتاتوری است که مورد حمایت دموکراسی دروغین دولت‌های حقیر غربی است.

نباید از کنار کشته‌های منا بی‌تفاوت عبور کرد. بی‌تفاوت بودن در کنار این فاجعه، اخلاق رذیلانۀ مأموران امنیتی آل‌سعود است که اجازۀ کمک‌رسانی به حاجیان مصدوم را نمی‌دادند و بی‌رحمانه ساعت‌ها شاهد پرپر زدن هزاران فرشتۀ در حال عبادت بودند و هیچ‌گونه کمکی به آنها نکردند. گویی همگان برای این فاجعۀ هولناک توجیه شده بودند.

تشییع باشکوه شهیدان منا در تمام کشورهای جهان و تبرک جستن به آن بدن‌های مطهر، دل‌های تمام مسلمانان را نورانی خواهد کرد و علی‌رغم میل دشمنان اسلام عطر ایمان را در جهان پراکنده‌تر خواهد ساخت.

مردم ما در ایران اسلامی بهتر از هر زمانی به تشییع پیکرهای این مؤمنان معصوم و مظلوم که در اوج پاکی جان باختند خواهند شتافت و این عزای بزرگ را به شکوه وحدت و همدلی و بیداری در برابر دشمنان بشریت تبدیل خواهند کرد.

باید اهالی ادیان ابراهیمی در جهان را به سوگواری کشته‌شدگان قربان‌گاه اسماعیل دعوت کرد، و آنان را که به دنبال تفرقۀ بین مذاهب بودند با اتحاد ادیان مواجه کرد که اتحاد ملت‌ها مرگ ابرقدرت‌های ظالم است. به همۀ اهل عالم باید گفت امسال قربان‌گاه اول حاجیان مقام ابراهیم(ع) در کنار خانۀ کعبه بود و قربان‌گاه عظیم دوم در منا در مسیر قدم‌های حضرت ابراهیم(ع) قرار داشت. درد ما در این سوگواری و داغ باعظمت برای بیش از چهار هزار شهید، فراتر از دین اسلام است و باید تمام پیروان ادیان ابراهیمی را به این سوگواری عظیم دعوت کرد. هولوکاست واقعی اینجا اتفاق افتاده است.

در خاتمه یک تذکار خطیر آنکه اگر به‌قدر کافی صدای نالۀ مظلومان منا را به گوش عالمیان برسانیم، هزینه‌های آینده برای فرج کاهش پیدا خواهد کرد و الا باید بدانیم که برای رسیدن به ساحل نجات باید از دریای خون عبور کنیم. باید اعلام کنیم قصاص بانیان این جنایت حداقل مطالبۀ تمام مؤمنان جهان است و الا حیات بشر به مخاطره خواهد افتاد که «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ‏»

علیرضا پناهیان- ۹ مهر ۹۴

 

گرامیداشت شهدای منا برگزار می گردد

واحد رسانه ای طیار:مراسم گرامیداشت شهدای منا و حج خونین امسال همزمان با سرار کشور در مسجد جامع شهرک محمد بن جعفر طیار(ع) برگزار می گردد.

زمان:یکشنبه 12 مهر بعد از نماز مغرب و عشاء

مکان: مسجد جامع شهرک محمّد بن جعفر طیار(ع)

با نوای:

کربلایی حسن عسکری

کربلایی مرتضی شرفی

http://s6.picofile.com/file/8215420268/IMG_1896.jpg

مدافعان حرم/سردار شهید حاج هادی کجباف

حاج هادی کجباف

ستاد برگزاری سومین یادواره شهدای پایگاه مقاومت بسیج حضرت محمّد بن جعفر طیار(ع) و تجلیل از شهدای مدافع حرم:

یکشنبه ها/ معرفی شهدای مدافع حرم


واحد رسانه ای طیار: همسر شهید کجباف در ابتدای مراسمی که برای یابود این شهید در اهواز برگزار شده بود، با توجه به درخواست تروریست‎ها برای معاوضه پیکر شهید در مقابله بهایی مشخص، از معامله پیکر شهید با تروریست ها خبر داد و گفت: «هیچگاه به خواسته دشمنان اسلام و شیعیان تن نمی‌دهیم و هیچ یک از اسیران آنها را با پیکر پاک شهیدانمان معاوضه نخواهیم کرد. ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم، پس نمی‌گیریم. 

شنیده‌ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه‌ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود، چرا که داعش، این پول را علیه دیگر عزیزان ما به کار خواهد گرفت. اگر بناست پیکر شهید کجباف با گروگان‌های داعش عوض شود یا مبلغی ولو یک دلار از طرف دولت برای بازگشت پیکر شهید به تکفیری ها پرداخت شود تا تروریست ها با این پول علیه شیعه اقدام کنند به هچ وجه راضی نخواهم بود.»
 
 
انتشار این سخنان حماسی و شجاعانه همسر شهید کجباف، بازتاب گسترده‎ای در فضای مجازی و محافل مذهبی داشت.
در یکی از این واکنش‎ها حجت الاسلام علیرضا پناهیان متن کوتاهی را به این همسر شهید و خانواده‌اش تقدیم کرد. وی در پیام خود خطاب به همسر و خانواده این شهید نوشت:
« وقتی پیام حماسی خانواده شهید کجباف را شنیدم، یاد کربلا و ام وهب افتادم. سر فرزند شهیدش را که دشمنان به خیمه‌گاه انداخته بودند، به میان دشمنان پرتاب کرد و آنان را تحقیر کرد. خدایا این قربانی را با اصحاب ابا عبدالله الحسین(ع) محشور کن که چنین خانواده شجاعی دارد و مایۀ اقتدار جبهه مظلوم مقاومت شده است. 
جا دارد در تقدیر از این همسر گرامی شهید سروده‌ها سرداده شود و به عنوان الگوی انقلابی‌گری و مجاهدت به تمام جهانیان نشان داده شود. خانواده‌های شهدا همیشه اینچنین تضمین کننده تداوم حماسۀ شهیدان بوده‌اند و خواهند بود و راهی را که پر رهرو خواهد بود، پرفروغ نگه می‌دارند.»
گفتنی است پیش از این نیز خانواده سردار شهید اسکندری که در دفاع از حرم زینب کبری سلام الله علیها در سوریه به شهادت رسیده و سر از بدنش جدا شد، با اعلام درخواستی مشابه، عدم رضایت خود را با پرداخت هر گونه هزینه و یا اسیر برای باز پس گیری پیکر شهیدشان اعلام کرده بودند.



گفت‌و گوی با همسر شهید مدافع حرم

شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشید

به گزارش روضه نیوز ؛ وقتی به محل مصاحبه- منزل شهید- رسیدیم، صدای سخنرانی زینب‌گونه‌ای ما را از حیاط به درون خانه کشاند، ناخودآگاه در طنین کلام باصلابت همسر شهید به جمع بغض‌آلود حاضرین پیوستیم.
« مگر نه اینکه اسلام بر حرمت جنازه تاکید دارد، پس این اعمال شنیعی که داعش انجام می‌دهد چه نشانی از اسلام دارد؟ شهید قبل از رفتنش تاکید کرده بود که شاید پیکرم بازنگردد و به دستتان نرسد، اما بدانید این اتفاق به سود مردم ایران است، دیشب با خودم فکر می‌کردم امروز ۱۱ روز است که این اتفاق افتاده، داعش ابتدا با انتخاب نام «دوله الاسلامیه فی عراق و شام» قصد داشت چهره‌ای موجه از خودش بسازد و متاسفانه بسیاری از عوام نیز باورشان کردند، کمک‌های نقدی و غیرنقدی به آنها گسیل داشتند.
دخترم خیلی از بابت رفتارهای مذبوحانه داعش با پیکر پدرش متالم بود. به او گفتم مادر، داعش با این کار کوس رسوایی خود را خواهد نواخت. در کدام آیه و حدیث در اسلام مجوز چنین رفتارهایی با پیکر یک کشته، نه شهید داده شده است؟ هر چند روح و جان ما آزرده می‌شود اما ایمان داریم که این حرکات وحشیانه زمینه‌ساز نابودی و رسوایی آنان در دنیا و برای فریب‌خوردگان آنان خواهد بود، و این اهانت‌ها نه تنها از ارزش‌های شهید نمی‌کاهد بلکه بر مقام و جایگاه او می‌افزاید و روزی فرا می‌رسد که عکس پدرت در جهان منتشر خواهد شد. عزت دست خداوند است و ان‌شاءالله که پیکر این شهید، چهره واقعی آنها را نمایان خواهد کرد و به زودی مردم تمام کشورها از آنان بیزاری خواهند جست و پیروزی از آن ماست. خداوند را شاکریم بابت صبری که عطا فرموده است. اگر نداده بود که همان روز اول از این مصیبت عظمی جان داده بودیم. برای دیگر رزمندگان اسلام و حفظ حریم ناموس خدا دعا کنید، زیرا حرم حضرت زینب در خطر است که اگر خدای ناکرده دستشان به حرم برسد چه جنایت‌ها که انجام نخواهند داد، بهترین جوانان ما آنجا در حال پیکارند.
ما برای اسلام شهیدان بسیاری داده‌ایم ولی به یاد ندارم شهیدی تا این حد در رسانه‌های جهان مطرح شده باشد. این را به خاطر این می‌دانم که او همیشه درپی مخفی کردن خود و اعمالش بود و هیچ‌گاه نمی‌خواست کسی از کارهایش مطلع شود و از ریا بیزار بود و چون نخواست در زمان حیاتش شناخته شود این گونه بعد از شهادتش نامش همه‌گیر شد.
امیدوارم همه آنها که قصد تخریب اماکن متبرکه مسلمین را دارند به آرزوهایشان نرسند.»
بی‌درنگ سخنان رهبر معظم انقلاب به ذهن متبادر می‌شد که فرمودند: «اینکه در کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد، عامل این پیروزی حضرت زینب بود و الا خون در کربلا تمام شد؛ آنچه که موجب شد این شکست نظامی ظاهری، تبدیل به پیروزی قطعی شود؛ منش زینب کبری بود.»
صحبت‌هایشان که تمام شد، گونه‌ها اشکبار بود زیرا حاضرین که از خانواده‌های شهدا بودند روزگاری نه چندان دور این بار را بر دوش کشیده بودند. منتظر ماندیم تا مهمانان پس از همدردی با صاحبخانه  منزل شهید را ترک کنند تا با خانم «شاهزاده احمدی‌زاده» همسر  شهید «سرتیپ دوم هادی کجباف» به گفت‌وگویی رو در رو و عمیق در باب همسر شهیدش بپردازیم.

_________________________________________________________

در ابتدا شمه‌ای از زندگی‌نامه شهید کجباف را برای آشنایی مخاطبین بیان بفرمایید.
ایشان متولد تیر۱۳۴۰ در شهرستان شوشتر بود و دوران تحصیلات خود تا دیپلم را نیز در همین شهرستان گذراند. تیر سال ۵۹ برای خدمت سربازی اعزام شد. بعد از اینکه دو ماه آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت به سوسنگرد اعزام شد. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگیری‌ها به همراه یکی از دوستانش با لباس عربی از طریق رودخانه و کانال‌های اطراف شهر از مهلکه خارج می‌شوند و پیاده خود را به اهواز می‌رسانند. مدتی بعد مجددا اعزام می‌شوند.
تا چه سالی جبهه بودند؟
تا تیر ۶۰ که در جبهه بستان مجروح شد. ظاهرا با دو نفر دیگر پشت خاکریز بودند. یکی از آنها عینک بر چشم داشت.  آقا هادی به او می‌گوید عینکت را در بیاور؛ انعکاس نور باعث می‌شود شناسایی شویم. همین طور هم می‌شود و به سمت آنها شلیک می‌کنند. آن دو نفر شهید و آقای کجباف به شدت مجروح می‌شود. یک ترکش به شکم، یک ترکش به بازو و یک ترکش به لگن و یکی به ساق پا و یک ترکش به اندازه انگشت اشاره  هم به کمر اصابت می‌کند که نوک آن به نخاعش نزدیک می‌شود. درآوردنش هم بسیار دشوار بود، زیرا احتمال فلج شدن و قطع نخاع می‌رفت. به همین خاطر این ترکش تا پایان عمر در بدنش به یادگار ماند.
روند مداوای ایشان در منزل شما چقدر طول کشید؟
شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشیدتقریبا دو ماه منزل ما بود، با این اوضاع و احوالی که داشت با مینی‌بوس نماز جمعه و بهشت زهرا می‌بردیمش. عاشق شهدا بود. تا همین روزهای آخر هم به فکر برگزاری یادواره برای شهدا و مراسم و زیارت شهدا بود. ما بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در باره شهدا در منزل داریم. خلاصه مقداری که حالش بهتر شد برادر بزرگش که شوهر خواهر من بود آمد دنبالش و او را به شوشتر برد. البته تهران که بود به من گفت دوست دارم مثل شما در آموزش و پرورش مشغول به کار شوم اگر می‌شود پرس و جویی کنید،  ببینید امکانش هست. من هم رفتم امور تربیتی شهریار صحبت کردم و آنها هم موافقت کردند. ذهن خیلی فعالی داشت و باهوش و حافظه‌اش قوی بود. در آزمون گزینش کتبی قبول شد و به مرحله مصاحبه رسید و آنجا هم قبول شد چون آن زمان اوایل انقلاب بود و زمان پاکسازی نیروهایی بود که افکار شاهنشاهی داشتند و امور تربیتی هم جایگاه خاصی داشت و مربی پرورشی از مدیر هم بالاتر بود زیرا می‌رفت تا تفکر طاغوتی حاکم بر فرهنگ مدارس را تغییر بدهد و پایه‌گذار این طرح شهید رجایی بود. یکی از مدارس شهریار را به عنوان محل خدمت هادی انتخاب کردند اما چون هنوز کارت پایان خدمتش را ارائه نکرده بود، شروع به کارش منوط به ارائه کارت پایان خدمت شد به همین خاطر گفت می‌روم شوشتر هم سری به خانواده بزنم و هم کارتم را بگیرم. آذر سال ۶۰ بود که رفت شوشتر. دو، سه روز گذشت و خبری از او نشد، یک هفته، ده روز گذشت باز هم خبری نشد. لاجرم تماس گرفتم منزلشان در شوشتر مادرش گفت هادی خانه نیست. فردا دوباره تماس گرفتم و با او صحبت کردم و گفتم من واسطه کار شما شدم و به آنها قول دادم شما رفتید و خبری نشد. هادی گفت راستش می‌خواستم بیایم ولی خوزستان درگیر جنگ است و باید بروم جبهه. گفتم شما با آن وضعیت؟ گفت فعلا می‌روم بخش فرهنگی سپاه تا بهتر بشوم.
شما تا چه مقطعی ساکن تهران بودید؟
تا بهمن ۶۰ که پدرم فوت کرد، دیگر نمی‌توانستیم تهران بمانیم و  برگشتیم اهواز.  سراغش را که گرفتم دیدم یک نمایشگاه بزرگ برای شهدا برپا کرده، هنوز هم پایش می‌لنگید. سال ۶۰ و ۶۱ تعداد شهدا زیاد بود به طوری که بسیاری از بچه‌های گردان مالک اشتر شوشتر به فیض شهادت نائل شدند، اکثرا دوستان و همشهریان بودند. هادی بیشتر درگیرمباحث و برنامه‌های بزرگداشت شهدا و رسیدگی به مجروحین و دیدار با خانواده‌های شهدا و جانبازان بود. تا سال ۶۱ با سپاه به صورت افتخاری همکاری فرهنگی داشت. اردیبهشت ۶۱  برای ورود به سپاه درخواست رسمی داد. من نیز پس از بازگشت به اهواز در دو مدرسه تدریس عربی داشتم. چون در تهران دوره‌اش را گذرانده بودم.
مقدمات ازدواج شما چگونه شکل گرفت؟
شهریور ماه سال ۶۱ بود خواهر ایشان که زن برادر من بود موضوع خواستگاری را مطرح کرد، چون واقعا همفکر و هم‌عقیده بودیم موافق بودم. ولی خانواده‌ام گفتند این جانباز است و بدنش معلول است تو چطور می‌خواهی با او ازدواج کنی؟ مخصوصا ترکشی که درون کمرش بود خیلی خطرناک بود و هر آن احتمال داشت که فلج شود. برخی دیگر هم از این بایت که پس از ازدواج باید بروم شوشتر زندگی کنم نگران بودند، زیرا با شناختی که از روحیات من داشتند فکر می‌کردند زندگی در شهرستان برایم سخت خواهد بود. شوهرخواهرم که هر دوی ما را می‌شناخت می‌گفت تو نمی‌توانی با این موضوع کنار بیایی مخصوصا که در تهران تحصیل و کار کرده‌ای، اما من به او علاقه‌مند شده بودم و علی‌رغم مخالفت خانواده اعلام کردم افتخار می‌کنم که با یک جانباز ازدواج کنم. اگر در جبهه حضور ندارم دینم را این گونه به اسلام ادا کنم و به خاطر هادی حاضر بودم هر شهری بروم.
درخواست ازدواج از طرف آقای کجباف به خانواده منتقل شده بود؟
بله، خانواده‌اش فکر نمی‌کردند که من قبول کنم. چون در آن مقطع بین فرهنگ شهرهای مختلف تفاوت وجود داشت و من هم شاغل بودم. خلاصه خواستگاری جمع و جوری برگزار شد و مهریه‌ام را هم سفر به خانه خدا تعیین کردند. با اینکه خانواده‌ام مخالف بودند و می‌گفتند پول و طلا باید باشد اما من زیر بار نرفتم. آقا هادی تازه وارد سپاه شده بود. هنوز حقوق نگرفته بود و برادرانش به او کمک می‌کردند به همین خاطر برای خرید بله‌برون چون می‌دانستم پولی ندارد یک انگشتر خیلی ظریف و دو تا النگوی سبک و  یک روسری و پیراهن خریدم. خوشبختانه به خاطر وضعیت معیشتی مناسبی که در خانواده داشتم از همه لحاظ تامین بودم و نیازی از این بابت احساس نمی‌کردم و دنبال تجملات هم نبودم. هادی نیت کرده بود برای عقد لباس سبز سپاه را بر تن کند. همه با او شوخی می‌کردند که این چه تیپیه و لباس دامادیت کو؟ مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد و حتی آرایشگاه هم نرفتم و با یک لباس ساده که لباس عروس جاری‌ام بود، در منزل برای عقد مهیا شدم. خطبه عقد ما را نیز علامه شیخ محمدتقی شوشتری(ره) جاری کرد.
خانه ما اهواز و خانه آقا هادی شوشتر بود. به همین خاطر معمولا پنج‌شنبه و جمعه‌ها به منزل ما می‌آمد.
از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بگویید.
کم‌رو و کم‌حرف بود. بسیار سنجیده سخن می‌گفت. شوخی بی‌مورد نمی‌کرد.  وقار و صلابتی که داشت باعث می‌شد همه در حضور او به خود اجازه ندهند کار سبک و سخیفی انجام دهند.
مراسم ازدواجتان چه وقت و چگونه برگزارشد؟
دو بار مراسم عروسیمان به دلیل فوت دو تن از اقوام عقب افتاد. تا اینکه اسفند سال ۶۱ عملیات شد و هادی بارش را بست و رفت جبهه. فرودین ۶۲ وقتی از جبهه برگشت یک جشن ساده را ترتیب دادیم و به خانه هادی رفتم؛ حقوقش آن موقع دو هزار و ۵۰۰ تومان بود. به رسم قدیمی‌ترها مادرم کلی ظرف و ظروف برایم جمع‌آوری کرده بود، هادی گفت: من کت و شلوار نمی‌پوشم ولی مادرم برایش تهیه کرد چون پدرم تازه فوت کرده بود مادرم خیلی دستش باز نبود؛ اما در حد توان و حتی بیشتر تامین کرد. آقا هادی هم یک پنکه دستی و موکت نمدی تهیه کرد و یکی از اتاق‌های منزل پدرش را سفیدکاری کردند و زندگیمان را آنجا شروع کردیم. مثل الان نبود که حتما فلان قالی و فلان یخچال و … باشد. زمان جنگ بود. برادرم که شوهرخواهر آقا هادی بود وقتی اتاقمان را دید که خیلی خالی است ناراحت شد و یک دست سرویس خواب از اهواز برایمان خرید و اتاقمان را پرکرد. سه سال از ازدواجمان گذشته بود ولی ما کولر گازی نداشتیم، اوایل یخچال هم نداشتیم و از وسایل مادر شوهرم استفاده می‌کردیم. اما زندگی با سه برادر شوهر آن هم برای من که معتقد به حجاب کامل و چادر و روسری بودم در گرمای طاقت فرسای خوزستان بسیار سخت بود. پانزده روز بعد از عروسی به جبهه برگشت. و من با آن همه فعالیت اجتماعی در شهری دیگر دور از همسر بسیار تنها شده بودم، مدتی که گذشت به او گفتم: مگر قول نداده بودی مرا به تعاون سپاه ببری؟ هادی گفت: کار واسه چیته! و به طرق مختلف رد می‌کرد تا اینکه ۱۲ بهمن ۱۳۶۲ خداوند فاطمه را به ما عطا کرد. فاطمه به لحاظ قوای بدنی بسیار ضعیف بود. زیرا در دوران بارداری هم دور از خانواده‌ام بود و هم همسرم حضور نداشت که نیازهای تغذیه‌ای و روحی من را تامین نماید. زایمان بسیار سختی داشتم و دوماه زمین‌گیر شدم.
عکس العمل آقای کجباف از دیدن فرزند اولش چه بود؟
فاطمه یک ماهه بود که هادی آمد، آن هم به خاطر اینکه دچار موج گرفتگی شده بود. حالت روحی و روانیش بسیار آشفته بود و لذت پدر بودن و نوزادی فاطمه را درک نکرد. به خاطر موج انفجار به شدت عصبی شده بود. ایشان ۹ بار در جنگ مجروح شد ولی بدتر از همه موج گرفتگی بود که دو بار برایش اتفاق افتاد. دیگر به من و فرزندش ابراز احساسات نمی‌کرد و این برایم بسیار زجر آور بود، با کلی قرص و دارو بهبود پیدا کرد ولی بازهم دنبال برگشتن به جبهه بود و دست‌بردار نبود. ۱۸ بهمن ۶۳ سجاد هم به دنیا آمد و دو بچه در یک اتاق کوچک  و با آن شرایطی که توضیح دادم و کار در منزل را هم اضافه کنید. اما با این وجود ۱۰ درصد فکر خودم و بچه‌ها بودم ۹۰ درصد فکر هادی، خیلی دوستش داشتم و طاقت دوریش را نداشتم و زجر می‌کشیدم و چشم انتظار خبر سلامتیش بودم. بعضی وقت‌ها با خودم می‌گفتم نکند این علاقه شرک باشد.
هر ۱۰-۱۲ روز که یکی از بچه‌های جبهه بر می‌گشت یک کاغذ کوچک می‌نوشت و به آنها می‌داد که رویش نوشته بود «سلام، حالم خوب است، سلام برسان، هادی کجباف».  همان کاغذ را می‌بوسیدم و می‌گذاشتم روی چشمانم و با همین تکه کاغذ زندگی می‌کردم. (و اینجاست که گویی تمام خاطرات برایش زنده می‌شود و سیل اشک امانش نمی‌دهد، لیلای قصه ما امروز طعم فراق همیشگی مجنونش را می‌چشد …) در همه دورانی که بچه‌ها شب نمی‌خوابیدند. مریض می‌شدند. تب می‌کردند. دندان در می‌آوردند،  دست تنها بودم. فاطمه تقریبا بدون پدر بزرگ شد، اما با این وجود بسیار پدرش را دوست دارد، هادی وقتی به منزل می‌آمد به خاطر موج گرفتگی و شهادت همرزمانش همیشه غمگین بود و من به جای انتظار محبت باید او را رو به راه می‌کردم و به او روحیه می‌دادم و دیگر مجالی برای طرح شکایت و گزارش احوالی که بر ما می‌گذشت نبود به همین خاطر او از اوضاع خانه بی‌خبر می‌ماند. نه در این سال‌ها بازار رفتیم، نه پارک، نه مسافرت.
درطی این سال‌ها هیچ تغییری در وضعیت معیشتی شما رخ نداد؟
سجاد شش ماهه بود که محمد را باردار شدم، چرا یک جابجایی صورت گرفت یکی از برادر شوهرهایم منزل خرید و از خانه پدرشوهرم رفت و ما در نیم پلاکی مجزا که در آن سوی حیاط بود ساکن شدیم و کولری خریدیم و شرایط اندکی بهبود یافت. باورتان نمی‌شود  گاهی اوقات که خسته می‌شدم فاطمه را دریک دست و سجاد را در دست دیگر ساک بردوش و چادر به دندان با وجود بارداری به منزل خواهرم می‌رفتم، هشت ماهه باردار بودم که هادی یک سر آمد منزل، گفتم: اگر اجازه بدهید برای وضع حمل بروم اهواز پیش خانواده‌ام و ایشان هم موافقت کردند. فروردین ۶۵ محمد به دنیا آمد و تا چهار روز بعد از زایمان هیچ کس خبری از ما نداشت. تا اینکه مادر شوهرم آمد اهواز. گفت: «قدم نو رسیده و قدم باباش مبارک!» این را که گفت مادرم با تعجب پرسید: «برای هادی اتفاقی افتاده؟» گفت: «خدا رحم کرد، ترکش به سرش خورده الان هم بیمارستان است» داشتم از حال می‌رفتم فقط پرسیدم زنده است.
کجا مجروح شده بودند؟
شهید کجباف: پیکرم بازنمی‌گردد منتظر نباشیدظاهرا عملیاتی انجام می‌دهند و ۵۰-۶۰ نفر از بچه‌های ما را عراقی‌ها اسیر می‌کنند و می‌برند جلو و بعد هادی را اسیر می‌کنند. این روایتی است که از زبان دیگران نقل می‌کنم و از زبان خودش نشنیدم. وقتی عراقی‌ها دارند او را می‌برند گودالی جلویشان پدیدار می‌شود. ایشان هم با سرعت نارنجکی را از کمر یکی از عراقی‌ها باز می‌کند و ضامنش را کشیده و خودش را درون گودال می‌اندازد و عراقی‌ها کشته می‌شوند. ولی خودش دچار موج گرفتگی می‌شود و پرده گوشش پاره می‌شود. با این وجود اسلحه و خشاب‌ها را بر می‌دارد و می‌رود به سمت بچه‌هایی که اسیر کرده‌اند پشت خاکریز کمین می‌کند و نگهبان اسرا را می‌کشد و رزمنده‌ها را آزاد می‌کند و آنها متوجه می‌شوند که از گوشش خون می‌آید واعزامش می‌کنند تهران و رزمنده‌هایی که بر می‌گردند به شوشتر ماجرا را تعریف می‌کنند و این اتفاق دقیقا روزی رخ می‌دهد که محمد به دنیا آمد، از راه بینی مغزش را عمل می‌کنند و وقتی حالش بهتر می‌شود با خانواده‌اش تماس می‌گیرد که به خانواده‌ام در اهواز سرکشی کنید.

شهید حاج هادی کجباف

دیدار پدر و محمد کی میسر شد؟

وقتی محمد ۴۵ روزش بود هادی برگشت. البته در فاصله عمل دومی که داشت از دکترش اجازه گرفته بود. به اندازه یک ساعت ما را دید و دوباره رفت تهران برای عمل تا دو سه هفته بعد که ما را برد شوشتر، دیگر اجازه نداشت به جبهه برگردد. زیرا مغزش تحت عمل قرار گرفته بود. در شوشتر در کارهای شهری سپاه مشغول شد.در همان سال یک تکه زمین به پاسدارها فروختند و ما هم خریدیم و هادی مشغول ساختن خانه شد و با کارگرها کار می‌کرد. بهش می‌گفتم آفتاب داغ خوزستان برایت مضر است اما او کار خودش را می‌کرد. حتی بعد از کارگرها هم می‌رفت ادامه کارها را انجام می‌داد. سال ۶۵ جنگ به اوج خودش رسیده بود. ساختن خانه را نیمه تمام گذاشت و رفت جبهه. دوست بزرگواری دارد به نام «حسین ارجمند» که ایشان ادامه کار را انجام داد و بر کارها نظارت کرد. تابستان ۶۶ بود که خانه تکمیل شد و ما را به آنجا منتقل کرد و مجدد رفت جبهه. به خاطر هزینه‌های خانه و حقوق پایین و قسط کولر و یخچال و قالی از لحاظ مالی خیلی شرایط بدی داشتیم. محمد شش ماهه بود که آقا هادی مجددا به جبهه رفته و در منطقه حلبچه شیمیایی شد، اخیرا که مجروح شد و از ریه‌اش نمونه‌برداری کردند جواب پاتولوژی گفت هنوز آثار شیمیایی در بدنش وجود دارد و زخم‌هایی خود به خود در صورتش پدیدار می‌شد، یک بار هم تیر به قوزک پایش اصابت کرد و مجروح شد. گاهی اوقات هم به ما نمی‌گفت و این اوضاع تا پایان جنگ ادامه داشت…

ادامه دارد….


مرجع:روزنامه کیهان

فیلم/ شعر خوانی و نوحه سرایی حاج صادق آهنگران در سوگ شهدای منا

 بزرگداشت شهدای منا در مسجد امیرالمومنین آسیاباد اهواز برگزار شد.در این مراسم حاج صادق آهنگران و مصطفی مروانی نوحه های حماسی در در رسای شهدای حادثه منا و آمادگی جوانان حزب اللهی خوزستان برای گرفتن انتقام خون این شهدا خواندند.

 شعر خوانی حاج صادق آهنگران در سوگ شهدای منا

دانلود فیلم

 

http://s3.picofile.com/file/8215083018/02352.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215083042/010120.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215083568/222536.jpg

معرفی کتاب/بنی صدر از ظهور تا سقوط

واحد رسانه ای طیار:شنبه ها/معرفی کتاب

بنی صدر از ظهور تا سقوط

این اثر یکی از موضوعات طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی است و زندگی سیاسی بنی صدر از آن روزی که به عنوان معتمد مردم مسلمان ایران در اوج قدرت قرارگرفت تا آنجا که به عنوان مطرود خدا و خلق خدا راه خیانت را پیشه کرد را مورد بررسی قرار می دهد.
در این پژوهش با استفاده از کتب ، اسناد وخاطرات ، روزنامه ها و دیگر نشریات سعی شده تصویری روشن از وقایع و عملکرد دوران اولین ریاست جمهوری ایران که تجربه جدید در حیات سیاسی و اجتماعی ایران محسوب می شود ارائه شده و نقش بنی صدر به عنوان اولین رییس جمهور ایران در آن وقایع ارزیابی شود.

اثر حاضر در دو بخش به زندگی و عملکرد بنی صدر ، اولین رییس جمهور ایران پرداخته است : بخش اول به زندگی و فعالیت های وی در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می پردازد و شامل سه فصل است ، در فصل اول به خانواده ، دوران کودکی و نوجوانی ، تحصیلات ، ازدواج ، فعالیت بنی صدر در موسسه تحقیقات اجتماعی و سفر وی به اسراییل پرداخته شده است .

فصل دوم ، فعالیتهای سیاسی بنی صدر در دوران قبل از انقلاب اسلامی را در ایران و سپس در فرانسه بررسی کرده است .فصل سوم نیز با توجه به اینکه بنی صدر در این دوران به تالیف کتب و مقالات متعددی در حوزه مسائل سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی پرداخته به بررسی دیدگاه های وی در این حوزه ها اختصاص دارد.

بخش دوم که به دوران پس از انقلاب اسلامی مربوط می شود در پنج فصل تنظیم شده است ،فصل اول با توجه به اهمیت نخستین فعالیتهای بنی صدر پس از ورود به ایران که منجر به شکل گیری چهره ای انقلابی از او در نزد نیروهای انقلاب شد به این مساله اختصاص یافته است .

فصل دوم دوران پرفراز و نشیب ریاست جمهوری بنی صدر را مورد بررسی قرار داده است .فصل سوم نیز با توجه به مساله جنگ در این دوره از تاریخ کشور ، به بررسی عملکرد بنی صدر در این حوزه پرداخته است و در فصل چهارم با بررسی تعامل بنی صدر با نیروهای انقلابی و وقایع بعدی که به سقوط او از قدرت منجر شد ریشه یابی شدت است و در فصل پنجم نیز به چگونگی استیضاح طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس ، فرار اولین رییس جمهور ایران به خارج از کشور و پیامدهای آن پرداخته شده است .

پویش مردمی "لاله های شهر ما را به مهمانی فرا می خوانند..."-3

واحد رسانه ای طیار:همزمان با  هفته دفاع مقدس و نزدیک شدن به یادواره بزرگ شهدای حضرت محمد بن جعفر طیار(ع) پویش مردمی”مهمانی_ لاله_ های شهر” (لاله های شهر ما را به مهمانی فرا می خوانند..) شروع به کار کرد.

شما مخاطبان عزیز هم می توانید تصاویر و پوسترها ، کلیپ ها و اشعار خود را برای ما بفرستید و در این پویش سهیم باشید تا این کارها در فضای مجازی و عمومی پخش گردند.

email:mosque.jamee@chmail.ir

شماره واتس اپ جهت دریافت آثار شما:۰۹۳۷۴۴۴۷۲۴۲


http://s6.picofile.com/file/8215057234/203569.jpg


DSC03819

DSC03832


DSC03821


DSC04150


DSC04249


DSC03842


DSC03823


DSC03664

بهترین اعمال در روز عید غدیر خم، از عقد اخوت تا اطعام

عید غدیر خم که همان بزرگ‌ترین جشن عالم فرا رسیده است و مسلمانان به خصوص شیعیان امیرالمؤمنین(ع) خود را برای برگزاری هر چه با شکوه‌تر آن آماده می‌کنند،‌ هجدهم ماه ذی‌الحجه که یادآور ابلاغ پیام امامت و ولایت به آحاد جامعه اسلامی است را عیدالله اکبر و عید آل محمد(ص) هم گفته‌اند که از جایگاه بسی عظیم برخوردار است به گونه‌ای که اعمالی متفاوت از سایر اعیاد دیگر برای آن توصیه شده است،‌آنچه در ادامه می‌آید تنها گوشه‌ای از اعمال عید غدیرخم است:

http://up.campin.ir/up/albom/Pictures/26/qadir93.jpg

-افطارى دادن

در میان اعامل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(ع) مى‏‌فرماید: کسى که مؤمن روزه‌‏دارى را در غدیر افطار دهد، مانند این است که ده فئام را افطار داده است، فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(ع) «فئام» چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(ص) و صدیق و شهید، آنگاه ادامه داد: پس چگونه خواهد بود فضیلت کسى که جمعى از مؤمنین و مؤمنات را تکفل کند.

-عقد اخوت(برادر شدن)

روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است، این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مى‏گیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند«انما المؤمنون اخوة»، به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است.

این عقد به صورت زیر است: یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مى‏‌گذارد و مى‏‌گوید:

«وَآخَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُکَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِیآءَهُ وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَاُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى»

با تو در راه خدا برادر مى‌‏شوم، با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مى‌‏گیرم، با تو در راه خدا دست مى‏‌دهم و با خدا، ملائکه، کتاب‌ها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد مى‌‏بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.

آنگاه دیگرى مى‏گوید: «قَبِلْتُ» قبول کردم. سپس مى‌‏گوید: «اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعآءَ وَالزِّیارَةَ»؛ جز شفاعت و دعا و زیارت، همه حقوق برادرى را ساقط کردم.

  ادامه مطلب ...

آهنگران: دولت در قبال حادثه منا محکم برخورد کند

 واحد رسانه ای طیار:حاج صادق آهنگران، مداح اهل بیت و دوران دفاع مقدسدر گفتگویی کوتاه با خبرنگار دزفول امروز با اشاره به حادثه تلخ منا، آن را ناشی از بی تدبیری و بی کفایتی مفرط آل سعود دانست و گفت:  بی تدبیری و عدم کفایت این آل سعود نحس از همان فاجعه به خاک و حون کشیدن صدها نفر از حجاج بیت الله الحرام در سال ۶۶ معلوم شد.

http://www.deztoday.ir/wp-content/uploads/2015/09/IMG_8587.jpg

این مداح سرشناس کشور، افزود: عملکرد سالهای گذشته این رژیم بر همگان روشن کرده است که این حکومت تدبیر و لیاقت خادمی حرمین شریفین را ندارد و حادثه منا این واقعیت را برای همه آشکار کرد.

آهنگران با اشاره به موضع قاطع رهبری در جمع دانش آموختگان دانشگاه افسری ارتش، در خصوص اقدامات موذی گرایانه عربستان در قبال فاجعه منا، خواستار واکنش محکم دولت و دستگاه دیپلماسی کشور در خصوص حادثه منا و موذی گری های آل سعود شد و تاکید کرد: همانگونه که رهبر معظم انقلاب در رابطه با فاجعه منا و اقدامات موذی گرایانه آل سعود محکم برخورد کرد انتظارمان از دولت و دستگاه دیپلماسی کشور این است که محکم برخورد کنند.